به خدا اگه انصافانه باشه ! معلومه که نیست ...
او .
میدانی قشنگ ؟
نه . نمیدانی .
همین .
فقط آمدم بگویم که نمیدانی .
نمیدانی طعم بغض را .
نمیدانی حس درد را .
نمیدانی خستگی روح را .
نمیدانی خنده ی تلخ را .
نمیدانی گونه ی تر را .
نمیدانی تنهایی مفرط را .
نه عزیز .
تو نمیدانی .
نمیدانی جسم سرد را .
نمیدانی چشم بسته را .
نمیدانی قلب ساکت را .
نه .
تو نمیدانی .
نمیدانی سکوت شباهنگام ِ گورستان را ...
+تماشا نکن حال من خوب نیست .
+دارم مثل بارون زمین میخورم .
+خوب شد زرافه نشدیم .
وگرنه قورت دادن بغض هایمان ،
عمری طووووول می کشید ...
+اینکه من قبل ِ خواب ،
فکر کنم تو هم قبل خواب به من فکر میکنی ،
رویایی کودکانه است .
رویایی با چشمان باز ...
+ببین خستگی ِمن رو گردن خودم ننداز .
من اگه دست ِ خودم بود ،
اولای بآهآری که خسته نبودم که .
البته که هوای بآهآر خستگی رو میندازه به جون ِ آدم !
آره . تقصیر ِ بآهآره .
(:
+آقا ما خسته ایم .
شما که گردنت بلنده ،
میتونی بگی بآهآر کدوم وره ؟...
این ورا که نیست ...
+میشه دعا کنین نَمُرده باشه ...؟
+انصافانه ـس ؟
- ۹۵/۰۱/۱۳