بنفش ترین پآییزکِ دنیآ . :)

هنوزم تو شبهات،

اگه ماهو داری،

من اون ماهو دادم

به تُ یادگاری....



#دیوانه_نوشت_های_بی_مخاطب

اندکی ذهن ِ خسته نوشت :)

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ

یا رب منم جویان ِ تو یا خود تویی جویان ِ من ... ای ننگ ِ مَن ، تا مَن مَنم ، مَن دیگرم ، تو دیگری ...

 

ورق ...

   ورق ...

      ورق ...

         ورق ...

در کوشش ـَم که جامعه شناسی و تاریخ ادبیات و تاریخ و ادبیات و آمار را با هم بخوانم ...

جامعه را می کشم جلویم ... ورق ... ابعاد ِ جهانی شدن ... ورق ... اقتصاد ِ بی وزن ... ورق ... ورق ... امواج اطلاعات ... ورق ... شرکت های فراملیتی ...

[جامعه اصلا مهم نیست . میروم آمار می خوانم خب ... (و به روی خودم هم نمی آورم که خیلی هم مهم است . تو نمی فهمی . کودنی حتی !:|)]

جامعه را می گذارم کنار . عاه . آمار ِ عزیز که اینجاست ... ورق ... نمودار ِ دایره ای ... ورق ... نمودار چند بُر-بَر ِ فراوانی ... ورق ... نمودار ِ توزیع جمعیت ... ورق ... ورق ... دامنه ی تغییرات ... ورق ... طول ِ دسته ...

[خب . آمار هم از همان درس هاست که می فهمم ـَش خب . [و خب اصلا هم به روی خودم نمی آورم ، که خیر ِ سرم ... :|]

عاه . تاریخ ادبیات بخوانم که امتحان ـَست فردا از این بسیار ! :| ورق ... ویلیام بلیک ... ویلیام وردزورث ... والتر اسکات ... لرمانتوف ... شاندره پتوفی ... عاه . ورق ... ژان ژاک روسو ... ولتر ... کالریج ... ورق ... لاروشفوکو ... راسین ... مادام دو سوینیه ... بوالو ... بوسوئه ... پی یر کورنی ... ورق ... نصر بن احمد ... منصور بن نوح ... نوح بن منصور ... عاه ...

[تاریخ ادبیات را حالا وقت دارم بخوانم ... (خیر ِ سرم ! ساعت شش ِ عصر است ... :|)]

عاه . ادبیات ِ عزیزم . بیاح اینجا ببینم روی ماهت را ... چقدر کم پیدایی نازنین ... ورق ... هر نفس آواز ِ عشق می رسد از چپّ ُ راست ... [حالا سوال اینجاست که ؛ هر نفس آواز عشق ، می رسد از چپّ ُ راست ؟!؟ عایا واقعا مثلا خب ؟ :|] ... ورق ... مجمع دیوانگان ... مشفق کاظمی ... تهران مخوف ... ورق ... تحمیدیه ی مثنوی ِ معنوی با بقیه ی تحمیدیه ها فرق دارد ... ورق ... شباهت ِ مجاز و کنایه و استعاره این است که در هر سه معنای ِ واقعی مدّ ِ نظر است نه معنای ظاهری ... عاه . مرا برهانید :|

[ادبیات هم حالا یک کاریش میکنم :| (حرفی نمی ماند :|)]

تاریخ را هم که همانطور باز نشده می گذارم کنار ِ دستم و رویش را می پوشانم تا مبادا ببینمش این زشت ِ بداخلاق ِ نامهربان را .

عاه . خدای من . سرما هم خوردم ... آنفولانزاست یحتمل ... عاه خدای من ...

این روز ها احساس ِ گناه دار بودن میکنم ... احساس ِ کوچک بودن ... حقیقتا احساس ِ مظلوم واقع شدن میکنم -_-

امتحان های ترم در حال ِ شروع شدن هستند ... عاه ... خدای من ...

+دلم میخواهد بدوم ُ بدوم ُ بدوم ...

+[ای تجلی ِ صفات ِ همه ی برتر ها ... چقدر سخت بود رفتن ِ پیغمبر ها ...

قد ِ من خم شده تا خوش قد ُ بالا شده ای ... چون که عشق ِ پدران نیست کم از مادر ها ...

پسرم می روی اما پدری هم داری ... نظری گاه بینداز به پشت ِ سر ها ...

سر ِ راهت پسرم تا در ِ آن خیمه برو ... شاید آرام بگیرند کمی خواهر ها ...

بهتر این ـَست که بالای سر ِ اسماعیل ... همه باشند ُ نباشند فقط هاجر ها ...

مادرت نیست اگر مادر ِ سقا هم نیست ... عمه ـَت هست به جای همه ی مادر ها ...

حال که آب ندادند برای لب ِ تو ... بهتر این ـَست که غارت شود انگشتر ها ...

زودتر از همه آماده شدی یعنی که ... آنچنان خسته نگشته ـَست تن ِ لشگر ها ...

آنچنان کهنه نگشته ـَست سم ِ مرکب ها ... آنچنان کند نگشته ـَست لب ِ خنجر ها ...

چه کنم با تو و این ریخت ُ پاشی که شده ... چه کنم با تو و با بردن ِ این پیکر ها ...

آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده ... علی ِ اکبر ِ من شد علی ِ اکبر ها ...

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم ... بر زمین باز بماند طرف ِ دیگر ها ...

با عبای نبوی کار کمی راحت شد ... ورنه سخت است تکان دادن ِ پیغمبر ها ...

ای تجلی ِ صفات ِ همه ی برتر ها ... چقدر سخت بود رفتن ِ پیغمبر ها ...]

خیلی دوسش دارم ... خیلی زیاد ...

+خیلی سرما خوردم . دعا کنید :)

+سلام . حال ِ همه ی ما خوب است ... اما تو باور نکن :)

+بی پرده بگویمت ! چیزی نمانده است ... من شانزده سال ُ یک دقیقه خواهم شد ...

+مدتی پیش فهمیدم ُ ذوق کردم ... :) اینکه من تولدم که بشود ، نمی روم در هفده سالگی ... مثلا می شود شانزده سال ُ یک دقیقه ام ^_^

+شاید آرام بگیرند کمی خواهر ها ... :):

+من ابداً جنبه ی دوربین ندارم :دی

+زندگی زیباست ... گل زیباست ... سیب زیباست ... خدا زیباست ... زندگی زیباست ... [الکی مثلاً عی باید گفته میشد :)]

+خب که چی الان . خب که چی که مثلا که قدم قدم قدم قدم در حیاط ... خب که چی که مثلا که من قدم قدم قدم قدم در حیاط ... خب که چی که مثلا که تو  قدم قدم قدم قدم در حیاط ... خب که چی آخر ! [اشکالات ِ زبان ِ فارسی ـَم و نافهم بودن ِ عمیق ُ شدید ِ جملات ـَم را ببخشایید -_-]

+چه نوح بن منصور ، چه منصور بن نوح . به من چه اصلا که خب :| که چی آخر -_-

+بسته ی دی ماه ِ رنگی رنگی را نگرفتم -_- هر کس گرفت خبرم کند خب -_-

+عای کَنت لیــو ویدَوت بووک ^.^

+الان باید بخندم ؟ :|

+عکس ِ گوشه ی وب خعلی عم زیباست :)) بع له :))

+به یاریم ـَم بشتابید که کوچ کنم از این اتاق ِ شَلَم شوربا (؟) :| فقط یاری ـَم کنید جهت ِ بستن ِ ساک :| شده حتی وسط ِ خیابان هم استقرار می کنم :| آخر این چه اتاقی ـست خب :| :0

+دلم یک ظرف ِ بزرگ اسمآرتیز می خواهد خب ... اطرافی پُر از خالی ... و دو دست ِ فارغ از همه چیز که ثانیه به ثانیه بروند در ظرف ُ بیایند بیرون ... :))

+تلویزیون نماهنگ ِ شهادت ِ مدافعان ِ حرم را پخش کرد ... دلم پر کشید ... عاه خدای من ... یعنی قسمت می شود ...؟

+دوست دارم این کار عا رو ...

 

+سلام :))



 

  • پاییزک :)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی